اشاره
حدیثی نبوی به شکل ضربالمثلی معروف میان ما رواج دارد که «مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود»؛ اما متاسفانه شاهد این هستیم که ما از یک سوراخ نه یکبار و دو بار، بلکه گاه دهبار هم گزیده میشویم! صابون انگلیس به تن خیلیها خورده است! چرا چشممان را باز نمیکنیم که داریم چهکار میکنیم؟! آیا آب به آسیاب دشمن نمیریزیم؟! به اسم ارادت و عزاداری برای امام حسین(ع) گاه آب به آسیاب یزیدیان زمان میریزیم و خود را هم به بیخبری میزنیم!
در این باره گفتگوی پیشرو را در محضر تاریخ پژوه ارجمند معاصر جناب دکتر یعقوب توکلی هستیم که ما را با گوشههایی از حیلهگرهای انگلیس آشنا کند.
معارف
گفتگو کننده: حجت شعبانی
تاریخچه نفوذ انگلیس به مسائل فکری جهان اسلام و انگیزه آنها از این نفوذ را بفرمایید؟
قبل از ورود به بحث مربوط به تاثیرگذاری انگلستان بر حوزههای فکری مختلف جهان اسلام باید به نظام مطالعاتی که در انگلیس در حوزه مطالعات دینی شکل گرفته توجه داشته باشیم.
در حدود سالهای 1650 میلادی به بعد کرسیهای اسلامشناسی در دانشگاه کمبریج به راه افتاد و چهرههای فعال در حوزه علوم انسانی، به مطالعه در حوزه مطالعات اسلامی و نیز مطالعات شرقشناسی پرداختند. در این مطالعات به دلیل استمراری که انگلیسیها در طول این مسیر داشتند که نقطه قوت کارهای انگلیسیها همین استمرارشان در کارهای مطالعاتی است، آرام آرام به عرصههای مختلف فکری در جهان اسلام وقوف و ورود پیدا کردند. ورود اینها در حوزه مطالعات به گونهای شد که در بسیاری از تحولات تصور میشود که انگلیسیها بانی یک جریان فکری بودهاند؛ مثلاً در خصوص جریان وهابیت تا حدود زیادی و تا سالهای طولانی تصور بر این بود که انگلیسیها وهابیت را ساختهاند ولی واقعیت این است که آنها وهابیت را نساختند. تفکر وهابیت که در حوزههای مختلف دینی وجود دارد، عمدتا مربوط به ابنتیمیه است، در واقع وهابیت بازخوانی افکار ابن تیمیه در دورههای مختلف است و عبدالوهاب هم ادامه تفکر ابن تیمیه با سبک و سیاق سیاسی است.
نسبت وهابیت و یا دیگر جریانهای تندرو در جهان اسلام با انگلیس چیست؟
در واقع وهابیت ساخته انگلیس نیست اما وقتی جریان وهابیت به راه افتاد انگلیسیها به این دلیل که نسبت به ماجرا شناخت پیدا کردند، توانستند بر این موج سوار شوند و از آنجا که وهابیت داخل قدرت سرزمینهای عثمانی بود، انگلیسیها از این فرصت استفاده کردند تا بتوانند قدرت عثمانی را درهم بشکنند و کانون بحرانی را داخل عثمانی ایجاد کنند.
جریانهای تاریخنگاری انگلیسی در حوزههای مختلف پیش دستیهای مطالعاتی گستردهای در علوم انسانی و... دارند. جدیترین کتاب در حوزه تاریخ اسلام که در همه دانشگاهها مورد توجه است، «تاریخ اسلام کمبریج» میباشد و جالب است که آن را انتشارات امیر کبیر منتشر کرده است. احاطه نظری انگلیسیها به آنها امکان و فرصت داد که بتوانند با تندروترین و جسورترین جریانهای اسلامِ سیاسیِ سنی، مرتبط شوند و به آسانی توانستند آن جریان اسلام سیاسی که میخواست علیه حکومتهای وابسته به غرب در منطقه دست به جهاد بزند، بر گرده این جریانها سوار کنند و با آنها ارتباط و پیوند برقرار کنند و آرامآرام اینها را به جای آنکه در مسیر مبارزه با عناصر امپریالیسم و انگلستان در منطقه قرار بگیرند در مسیر مبارزه با مثلا روسیه و بعد در مسیر مبارزه با شکلگیری حکومت شیعی در عراق و حکومتهایی که در گذشته علیه غرب در منطقه اقداماتی داشتند، قرار میدهد! هیچ وقت اجازه ندادند این تحولات در عربستان اتفاق بیفتد. این نیروها را بسیج کردند و به عراق شیعی و بعد به سوریه که مرکز مقاومت است بردند و در لبنان هم خواستند این کار را بکنند ولی موفق نشدند و تلاششان نتیجه نداد، زیرا جامعه لبنان نپذیرفت.
این مسیر نشان میدهد که خصوصاً انگلیسیها و تاحدودی هم آمریکاییها، چون شناختشان از جریانها زیاد است به راحتی میتوانند در آنها نفوذ کنند و خواستهها و منافع خود را توسط جریانهای اسلامی بهدست آورند.
ما باید جریان مقابلمان و باورهای درون ذهنیت آنها را بشناسیم. در مبارزه با پدیدهها مبارزه با معلول نتیجه نمیدهد؛ باید علت را به طور دقیق بشناسیم. در ایران اقداماتی صورت میگیرد که به نام شیعه است ولی در نتیجه برخلاف منافع شیعه میباشد.
مدتی است که اصطلاح «تشیع انگلیسی» برای برخی از گروههای افراطی شیعی به کار میرود. آیا تشیع انگلیسی میتواند مصداق تشیع غالی باشد؟
اولا باید تعریف «تشیع انگلیسی» را داشته باشیم و کسانی که ما به عنوان مظاهر تشیع انگلیسی میبینیم و مدعیاتی که آنها مطرح میکنند را مورد بررسی قرار دهیم تا بتوانیم در مقام تطبیق، درست عمل کنیم.
بله؛ عناصر غلوّ در منسوبان به تشیع انگلیسی هست، اما شیعه غالی که ما در گذشته میشناختیم شیعهای بود که خودش به این نظر و نگاه و باور رسیده بود. یک وقت غلو برآمده از نوع شناخت فرد هست و اینکه ممکن است شناخت یا شاید دریافتهایش ناقص باشد، مثلا کسانیکه مدعی شهود و نیابت و یمانی بودن و... هستند. در اینگونه موارد خود شخص اشتباه میکند؛ اما یک وقت دیگر شخص به اشتباه انداخته میشود! اصحاب غلو کسانی هستند که خودشان به اشتباه افتادهاند و شاید خیلی از آنها هم سوء نیت ندارند اما در ماجرای مربوط به تشیع انگلیسی میبینیم که یک جمعیتی، جمعیت دیگر را فریب دادهاند، با هدف حکومت کردن و قدرت پیدا کردن بر حوزه سرزمینی و اقلیم مذهبی؛ یعنی در جریان تشیع انگلیسی، آن جمعیت یک فتح استراتژیک بهدست آورند.
چرا انگلستان به آسانی شبکههای تلویزیونی را در اختیار کسانی از مسلمانان میگذارد که جز فحاشی چیز دیگری نمیدانند؟! کارشان هم هدف گرفتن کانون اصلی تشیع است.
انگلستان چه منفعتی از این ماجرا میبرد؟
یک واقعیتی هست که دولت انگلستان و سیاست خارجی آن همانند روحیات خود انگلیسیها خسیس هستند. اولاً در دنیا (حداقل در ایران دیدهام) اینها هیچگاه از جیب خودشان به نوکرانشان پول نمیدهند بلکه از جیب نوکران دیگرشان میدهند! در ایران اینگونه بود که نفت ایران را میفروختند و پولش را میدادند به نخستوزیر یا نمایندهشان در شرکت نفت، مثل دکتر فلاح، رزم آرا، بختیار و... بعد از طریق اینها قراردادهای جدیدتر و موارد گستردهتری دریافت میکردند!
انگلیسیها بیجهت به کسی پول مفت نمیدهند. به کسی در انگلستان شبکه و امکانات تبلیغ میدهند که نتیجه داشته باشد! نتیجهای که برای این جریان تعریف شده، اختلافانگیزی و ایجاد تنفر است. عملکرد این شِبه روحانی که به همه فحش میدهد، به علامه طباطبایی، امام خمینی، آیتالله خامنهای و... این اثرگذار است و فحشهایش دست به دست میشود؛ ولی اگر این فحش را مثلا اکبر گنجی بگوید ممکن است خیلی دیده نشود. انگلیسیها از این عناصر استفاده میکنند تا بتوانند جامعه را درگیر اختلاف کنند؛ و اساساً انگلیسیها در چینش افراد در مقابل یکدیگر و اینکه چه کسی را در مقابل چه کسی قرار دهند یا چه گروهی را در مقابل فلان گروه قرار دهند خبره هستند. مثلا در جریان کودتای 28 مرداد1332 لاتها را برای شورش تحریک و اجیر کردند.
این سیاست مقابله و چینش نیروها در برابر یکدیگر در ماجرای موسوم به تشیع انگلیسی چگونه نمود دارد؟
کسی از شیعیان عاقل را دیدهاید که خودش را زنجیر و قلاده ببندد و به نجف برود و بگوید من سگم و عوعو کند؟! عقلا این کار را نمیکنند، ممکن است دانشمندی در شعری تواضع کند و مثلا در مورد خود تعبیر خاصی به کار ببرد اما مسیر حرکت عقلای قوم کاملاً متفاوت است. مثلاً در بحث قمهزنی، خیلیها با عشق و علاقه انجام میدهند اما عقلای شیعه این کار را نمیکنند تا تصویر خشنی از شیعه نشان ندهند!
از قدیم هم بحث قمه زنی مورد اعتراض بسیاری از علما و عقلای قوم بوده است. در مواردی از باب شکلگیری یک حس فداکاری، بعضیها در برابر آن کوتاه آمدند و به آن علاقه نشان دادند اما واقعیت این است که در طول زمان این طور نبوده که همه علمای شیعه به آن کار رضایت دهند. مثلا من اربعین سال گذشته در کربلا دیدم یک موسیقی بسیار تندی روی مانیتورهای بزرگ اطراف حرم پخش میکردند، موسیقی چنان تند بود که معلوم نبود حالت رقص است یا چیز دیگری است؟! و بعد هم تصاویر قمهزنی را نشان میدادند! در حالیکه میتوانستند به جای اینکه قمهزنی را نشان دهند از شهادت بچههای شیعه که دارند در مقابل تروریستهای وهابی و داعشی از اسلام دفاع میکنند، تجلیل کنند. این چینش نیرو در مقابل یکدیگر و خنثی کردن انرژی و نیروی طرفین میباشد که تخصص انگلیسیهاست.
از قمهزنهایی که اینطور مدعیاند خودشان را فداکار نشان دهند، بپرسید آیا در مقابله با دشمنان اصلی اسلام و تشیع خود را فدا میکنند! در غرب ذهن آدمی مثل برنارد لوییس به این نتیجه رسید که جهان امروز در حال ورود به عرصه امتناع از خشونت است و از خشونت میترسد. پس بهترین چیز برای تخریب اسلام جز ارائه یک تصویر خشن از اسلام نیست. این کار را گروههای تکفیری در دنیای اسلامی انجام میدهند. لذا میبینید که تصویر بسیار خشنی از اسلام سنی ارائه شد که علمای محترم جهان تسنن باید در برابر این خشننمایی از اسلام بایستند.
یهودی ورزیده و دانشمند فرهیختهای چون برنارد لوییس میتواند این کار را بفهمد و طوری آن را طراحی کند. در این طرف در بین شیعیان، با یک عقلانیت برجستهای در شیعه روبرو شدند. شما شاهد هستید که برجستهترین عقلا در فهم و معرفت دینی، خداشناسی، انسان شناسی و فهم حقیقت، در جهان تشیع وجود دارند. به علاوه اینکه اینجا یک عقلانیت بسیار گستردهای حاکم است، لذا به آسانی از دل جامعه شیعه نمیشود یک جهاد غیرعقلانیِ احمقانهای مثل کار داعش و... را به آنها تحمیل کرد؛ چون شیعه بلافاصله در خانه مرجع تقلیدش را میزند و میگوید آقا من چکار کنم؟ من حق دارم اینجا در مقابل دشمن گلوله شلیک کنم یا نه؟ چون شیعه تابع عقل مرجعیت است. این عقلانیت را اوج عقلانیت میدانیم. لذا اینها به آسانی در شیعه رسوخ نمیکنند.
اما اکنون گاه شاهد صفبندی در میان شیعیان حتی در سطح مراجع هستیم. دلیل این صفبندیها چیست؟
دشمنان به این نقاط ضعف ما وقوف دارند و ورود پیدا کردهاند و از طرفی هم باور کردهاند که آهن را باید با آهن برید. جریانات شبه روشنفکری نمیتوانند در برابر مرجعیت قد علم کنند به همین دلیل برای مقابله با مرجعیت باید مرجعتراشی کنند و از یک جایگاهی که اسم و رسمی داشته باشد به مقابله برخیزند.
افرادی با هیبت روحانی و سیادت و محوریت شخصیتهایی که ظاهر دینی دارند و از طریق اشکالات و نِقاشهای دینی ورود پیدا کردند و میدانند که با زبان نقد غربی و نقد روشنفکری و زبان نقد رادیو اسرائیل نتیجه نمیگیرند، زبان منافقین و کمونیستها در ایران جواب نمیدهد. اشکال دینی و نِقاش و شبهه دینی باید از زبان عالم دین و ملبس به لباس دین در عرصههای مختلف باشد! عدهای را سرگرم قمه زنی کنند، عدهای را سرگرم بحثهای مربوط به زیارت قبور کنند، عدهای را سرگرم هوسهای فروخفته به شکلهای مختلف کنند؛ مثل انواع و اقسام شومنهای مختلفی که در تلویزیونهای خودشان به نمایش میگذارند تا آن عبارت معروف «سستی عثمانی و خواب ایرانی و غفلت عربی» را دوباره احیا کنند و ما دوباره به شکلهای مختلفی به خواب فرو برویم و درگیر مسایل خودمان شویم! هندوستان 700 میلیون جمعیت داشت اما انگلستان با 300 هزار آدم خودش آنجا را اداره میکرد!
مگر مجموع انگلیسیهایی که در ایران بودند چه تعداد بودند که برای همه سیاست و اقتصاد و فرهنگ ما تصمیم میگرفتند؟! استحمار کردن و فریب دادن ملتها و مشغول کردن آنها به مسایل خارج از حوزههای نیاز و خارج از حوزههای فکر و فرهنگ و دانش کمک میکند تا چندصد هزار آدم بتوانند بر 700 میلیون انسان گرفتار بیماری استحمار، حکومت کنند!
تا اندیشمندانی بیایند و ملت به خواب رفته را بیدار کنند زمان میبرد و بسیاری از اینها را هم نابود کردهاند. قبلا هم به بعضی آقایان پیشنهاد دادم که بروید رسما با بعضی آقایان صحبت کنید و بگویید این تشکیلاتی که دارد ذیل عنوان شما کار میکند مورد نفوذ و سوء استفاده قرار گرفته است و صدایی که اینجا میدهید پژواکش در چند صد کیلومتر آن سوتر خلاف این است. ما در این جهت باید تلاش کنیم و اگر علت را در داخل بیابیم و با آن صحبت کنیم تلاش انگلیسیها در آن سو نتیجه نخواهد داد.
لینک مقاله در سایت نشریه معارف