بیــــا تا برویــــم!
روز دهم، روز واقعه، روز سکته تاریخ در محرم سال 61 هجری، فرا رسید؛
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده، به اکراه میرود1
باز هم حکایت عاشوراست؛ کربلا؛ قتلگاه؛ خیمهگاه؛ تلِّ زینبی؛ آه یتیمی؛ غبار غریبی؛ سنگ؛ چوب؛ زنجیر؛ اسارت؛ ...
از حدیث شـــهداء، مختصـری میشنوی
از غـــم روز قیــامت، خبری میشنـوی
تو چه دانی که چه آمد به سر شاه شهید؟
بر ســر نیــزه بیداد، سـری میشنوی!
از جگر سوختــگان لبِ آبــت چــه خبر؟
اینقدر هست که بوی جگری میشنوی!
غافلی وقـــت جدایی چه قیامت برخاست
تـو وداعِ پســری با پدری مــیشنـوی!
خبـــرت نیســت ز حـالِ دل بیمارِ حسین
حال رنجور چه دانی؟! سفری میشنوی!
گریه، سیلی شــد و بنیاد صبوری برکَنـد
تو همین زینبی و چشمِ تَری میشنوی!2
خدایا! چه شگفت است و شورانگیز، طلوع در غروب عاشورا؛ بر فراز نیزه و در امتداد نگاه ناامیدانه اهل حرم. خورشید بر نیزه به تلاوت طلوع کرد؛ "أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا"؟!3 عجبا، عجبا، که تفسیرِ آیتِ خلقت تویی؛ "سَرِ بی تن که شنیدست به لب، آیه کهف؟!"
سلام بر مولایی که ردِّ قیامش را از "مکّه" دارم و مدّ کلامش را از "عرفه". عرفات تجلیگاه عرفانِ نظریش بود و کربلا، صحنه عرفان عملیِ او.
سلام بر راست قامتترین کشته تاریخ! سلام بر خون خدا و فرزندِ خون او! سلام بر وارثِ "فزت و رب الکعبه" که در عصر دلگیر عاشورا نگاه خستهاش را به آسمان دوخت و فرمود: "الهی رضاً بقضائک، صبراً علی بلائک، تسلیماً لامرک، لا معبود سواک". سلام بر آیه آیة سوره فجر که جسم پاره پارهاش به خطاب " ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی"4 تسکین یافت.
... و غروب، وامدار نگاه غریبانه زینب است؛ و طلوع، در یوغ منّتِ "ما رأیتُ الّا جمیلا"ی بانوی کربلا؛ و پیام عاشورا ...
ســرِّ نــی در نینوا میماند اگر زینـب نبود
کربلا در کربـلا میماند اگر زینـب نبود
در عبــــور از بستـر تاریخ، سیـل انقلاب
پشت کوه فتنهها میماند اگر زینب نبود5
ای حُسن، ای حَسَن، ای حُسین! ای باغبان بستان رنگارنگ محرّم! ای آموزگار مکتب خونین کربلا و ای سالار سبزپوش عاشورا! پیام سرخِ قیام تو را به نگاه سبزِ انتظارمان میدوزیم؛
جاده و اســـب مهیاست، بیــا تا برویم
کربـــــلا منتظـــر ماسـت، بیا تا برویم
ایســتادهسـت به تفســیر قیامت زینـب
آن سـوی واقعه پیــداسـت، بیا تا بــرویم
تیــغ در معـرکه میافتـد و برمــیخـیزد
رقـص شمشیر چه زیباسـت! بیا تا بـرویم
از ســـراشیبـی تردیـد اگـر برگــــردیم
عـرش زیر قــدم ماسـت، بیـا تا بــرویم
دست عباس به خونخواهی آب آمده است
آتـش معـــرکه بر پاسـت بیـا تا بــرویم
زره از مــــوج بپــوشـیم و ردا از تــوفان
راه مـــا از دل دریــاست، بیـا تا بــرویم
کاش، ای کاش! که دنیایعطش میفهمید
آب، مهریــه زهراســت، بیــا تا بــرویم
چیزی از راه نمانــدست، چـرا برگردیم؟
آخر راه همیـن جاسـت، بیــا تا برویـــم6
سردبیر
پینوشتها:
<DOC END>
1 . قیصر امین پور.
2 . داوری شیرازی.
3 . کهف/ 9.
4 . ـ فجر/28ـ30.
5 . قادر طهماسبی.
6 . ابوالقاسم حسینجانی.